سینا از اسکوتر برقیش پیاده شد،مقداری جلو آمد تقریبا کنار در ایستاد، به لباس هاش نگاه می کرد که مادرش صداش کرد:
سینا جان بیا داخل کارت دارم.
سینا آمد داخل ولی اصلا حال و حوصله نداره.مادر گفت:
دیری دیرین این هم از هدیه من و بابا به پسرمون سینا این پاکت مال خودته.
سینا پاکت رو گرفت و بازش کرد از تعجب دهنش باز مونده بود همون لباس هایی چند هفته پیش تو فروشگاه مرکزی دیده بود. با شوق آمد که لباس ها رو بپوشه مادر گفت اول برو حمام. بابا و مامان هم لباس ها شون رو نو کرده بودند،
همه آماده شدن و بابا به مامان گفت با مادر بزرگ تماس گرفتی همه چیز هما هنگ و مامان گفت بله همه چی هماهنگ بریم؟
سینا از مادر پرسید.مادر امروز چه روزیه و مادر گفت روز مهمیه. پدر بزگت هر سال امروز رو مهمانی میگره و همه فامیل رو دور خودش جمع میکنه باید هرچه سریع تر بریم.
سوار ماشین شدند و حرکت.
تو راه به ترافیک خوردند، و توی ترافیک پدر ضبط ماشین رو روشن کرد شبکه معارف بود و کار شناس برنامه داشت فضایل امام جواد الائمه علیه السلام رو می گفت این که چه قدر امام مرد بلند مرتبه ای بود چه قدر کریمانه با مردم برخورد می کرده و همین طور ادامه داشت پشت ترافیک یه پسر بچه با لباس های کهنه و یه تکه پارچه تو دستش داش جلو می آمد سینا هم خوب داشت به اون پسر نگاه می کرد بعضی از ماشین ها اصلا نگاهش هم نمی کردند و بعضی از ماشین ها یه پول جزعی بهش میدادند.آمد جلو تا رسید به ماشینشون تق تق با دستش اروم زد روی شیشه پدر به مادر گفت.
پول خورد داری.
مادر گفت نه بهش محل نگزار حالا رد میشه
. سینا به اون پسر نگاه کرد و اون رفت
کارشناس برنامه گفت
امام جواد الائمه علیه السلام می فرمایند :نیکو کاران به نیکی نیاز مند تر اند تا کسانی که به آن نیاز منداند زیرا پاداش و افتخارش مال آنها است. بنا بر این آدمی هر نیکی که کند به خود کرده است. و نباید.....
سینا به بابا و مامان نگاه کرد دید در حال جر و بحث برای محمونی شب اند که بریم خونه کی و چی ببریم و...
خیلی آرام جاکت خودش رو در آورد و داخل پلاستیک گذاشت و آرام در ماشین رو باز کرد پسره رو صدا زد و پلاستیک رو داد بهش.
کم کم ترافیک باز شد و رفتند جلو تقریبا پشت چراغ قرمز بودند که اون پسره با لباس جدیدش از جلوی ماشینشون رد شد و براشون دست تکون داد.
ماما بلند گفت سینا نگاه کن لباسش مثل...، سینا لباست کو؟
سینا: من به این کار نیاز داشتم.