صحرایی بی آب و الف به شدت گرم و طوفانی و یک صف طولانی که به کندی جلو میرود بسیار کند، مرد جوانی با چهره نورانی در میان همه که خیلی به خود می بالد، و بی تابی میکند که هرچه سریع تر نوبتش فرا رسد تا به سرعت رد شود،
بالاخره نوبتش می شود، به جلو می آید و با غرور می خواهد که رد شود اما نامه ای به او میدهند از تعجب دهانش بسته نمی شود، که رسیدگی به اعمال 100 ساله، جوان با تعجب سوال میکند شاکیه پرونده من چه کسی است که رسیدگی به آن 100 سال طول می کشد، ناگاه کتاب کوچکی را به او نشان می دهند و یادش می افتد که این کتاب همان کتاب همیشه گی قفسه کتابخوانه من است دریغا که در طول عمرم یک بار هم آن را نخوانده ام.
۹۹/۰۹/۱۱
۰
۰
حامد زمانی