آمد کنار در ایستاد به خانه نگاه کرد و نفسی کشید و با آرامشی عجیب از ته قلب یا علی گفت و به طرف سالن رفت همسر و فرزندش را به آرامش و خواب دعوت کرد توجهی برایش حاصل نشد، به آشپزخانه رفت و مسواک زد و وضو گرفت در حال وضوگرفتن بود که فرزندش آمد جلو و از او مسواک طلب کرد و مسولک را گرفت پدر به طرف اتاق رفت شروع کرد به انداختن سجاده و کتاب دعا را آورد و در ابتدا صدای تلوزییو ن اذیت می کرد امام کمی که گذشت صدا هم کم شد شروع کرد به خواندن شعر

بخوان دعای فرج را دعا اصر دارد     دعا کبوتر عشق است و بال پر دارد

دعا تمام تلاش کسی که در خاک است     به جانب خدایی که ذات او اصر است

زمزمه او چنان دل نشین بود که فرزند و همسر به بالینش آمده و صدایش را گوش می دادند

و این تازه شروع صحبتی دیرینه بود خدمت خالق پر آدینه