روی صندلی راحتی در حال جلو عقب شدن بود، بازم مثل همیشه پژمانِ که داره کیف مادرش رو زیر و رو میکنه، همه چیز رو به هم ریخته، و همه جیب های کیف رو باز کرده، «غافل از این که مادرش داره او رو تماشا می کنه» به کارش ادامه می دهد، مادر که از این کار پژمان عصبی شده میره و اتاقش رو برای حبس یک ساعته او آماده می کنه و خیلی آرام و بی سروصدا به جلو می آید و یک مرتبه می ایستد جلوی صندلی رو در روی پژمان، اما خشکش میزنه- به علت تعجب لبخند روی لبهاش نقش می بنده-باورش نمیشه که پژمان تمام خورده بیسکویت های کف کیف رو ریخته توی پلاستیک و بقیه چیز های کیف مادرش رو مرتب کرده، دست پژمان به طرف مادرش دراز ولبخند روی گونه هاش لحظه زیبایی رو به وجود آورده.
۹۹/۰۹/۰۵
۰
۰
حامد زمانی